بالاخره منم دانشجو شدم
وقتی رتبه هامونو اعلام کردن من با مامان و بابامو مهشید(خواهرمه)رفته بودیم تفریح کنیم مثلا...
وقتی رسیدیم در خونمون یهو چشمم به جمال کافی نت سر کوچمون روشن شد..
وای چشمتون روز بد نبینه...کنکوری ها مث مورو ملخ ریخته بودن توشو داشتن رتبه هاشونو نگاه می کردن..منم که از همه جا بی خبر بودم یهو دوزاریم افتاد که ای مینای لاغر... جدی جدی داری بدبخت می شی...
خلاصه نمی دونین با چه سرعتی خودمونو رسوندیم خونه و منم مث فشنگ اومدم سراغ کامپیوتر...
حالا برو این ور و بگرد اون ور و بگرد شماره داوطلبیتو پیدا کن... خلاصه پیداش کردمو...
وای خیلی لحظه هیجان انگیزی بود... مامانم داشت برام ایت الکرسی می خوند مهشید هم مث بف کور بالای سر من بیچاره نشسته بود.خلاصه اینکه شمارمو وارد کردمو رتبمو دیدم ...
وای وای وای... (رتبه ی من کوش) یهو چشمه ی اشکم جاری شدو توی خونمون سیل راه انداختم... منم که وقتی گریه می کنم قیافم دیدنیه
چشمام باد می کنه .دماغم می شه مث دلقک. لبام می شه قرمز قرمز... خلاصه که باید باشین قیافمو ببینین...
حدس بزنین رتبم چند شد؟؟
تجربی ۶۰۰۰ زبان۲۰۰۰
همون موقع بود که موج تلفن ها توی خونمون شروع شد ... دوستام بودن می خواستن ببینن چندم شدم...
منم که اعصابم به هم ریخته بود با یه حرکت جانانه سیم تلفن رو کشیدم و تلفن مون عمرشو داد به شما(و تا حالا هم هنوز که هنوزه قطعه)
اون شب فقط ۲ـ۳ساعت خوابیدم ... خیلی حس بدی داشتم (هنوزم دارم)...تا صبح با هیچ کی حرف نزدم...هنوزم دپرسم...تورو خدا بهم کمک کنین ...یعنی من با این رتبه می تونم یه رشته خوب قبول شم؟؟؟؟؟
((((این بود انشای من))))